سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روز موعود


تعداد بازدید

v امروز : 6 بازدید

v دیروز : 0 بازدید

v کل بازدیدها : 11227 بازدید

مطالب قبلی

88/5/14 :: 10:4 صبح

 مرحوم حضرت آیة الله میرزا احمد سیبویه ( قدس الله نفسه الزکیه )

و گل پرپر شده فاضل ارجمند آقا محسن سیبویه ( رحمة الله علیه )

روزهای زیادی با آقای سیبویه گذراندیم ،روزهای خوب و شیرینی بود، اما یک روز یک اتفاق عجیبی رخ داد !

صبح آن روز آقای سیبویه خیلی سرآسیمه بود! اصلا حال عجیبی داشت بعضی ها فکر کردند نکند اتفاق بدی افتاد باشد بعضی ها هم برعکس فکر می کردند خبر خوشی به آقا داده اند! نمی شد احتمال درستی داد .

بالاخره صبرمان به سر آمد سراغ مدیر مدرسه علمیه که با اقای سیویه رابطه ی نزدیکی داشت رفتیم .

((حاج آقا! خیلی نگران ‌حضرت آیت الله سیبویه هستیم ، اگر اتفاق بدی  افتاده که اینقدر روحیه ایشان تغییر کرده بما هم خبر دهید!))

       هنوز صحبتهای ما تمام نشده بود که اشک در چشمان حاج آقا ش مدیر مدرسه جمع شد وقتی حال حاج آقا ش را دیدیم اضطراب ما هم بیشتر شد، نمی دانستم چکار کنیم که بعد از چند لحظه سکوت بعد لبخندی زد و گفت:

 (( آیت الله سیبویه دیشب خوابی دیده اند که حضرت آیت الله صدیقین (زید عزه) تعبیر کرده اند، تعبیرش این است چند روز دیگر شخصی که اقای سیبویه ایشان را نمی شناسد، از دبی تلفن می کند و اقا را دعوت می کند همراه آنها به حج برود و اقا سیبویه در عرفات خدمت اقا و سیدمان حضرت حجت ابن الحسن العسکری (عج) می رسد!))

       اشک در چشمان ما جمع شده بود  نمی توانستم جلو گریه خود را بگیرم، ولی هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود روزها به کندی می گذشت و ما منتظر یک تلفن ناشناس بودیم و حضرت آیت الله سیبویه که خبر نداشت ما هم خبردار شده ایم از ما منتظرتر!

           یوسف گم گشته بازاید به کنعان غم مخور

                                                    کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

      بلاخره آن روز فرا رسید و شخصی از دبی با مرحوم آیت الله میرزا احمد سیبویه تماس گرفتند و ایشان را به مکه دعوت کرد.شخصی که حتی او را نمی شناخت! حضرت آیت الله سیبویه می رفت و ما ماندیم او می رفت و ما گریه می کردیم او می رفت و ما حسرت می خوردیم او می رفت و ما را پشت درهای بسته جا گذاشت.

گاهی پیش خودمان می گفتیم:

یکی درد و یکی درمان پسندد                یکی وصل یکی هجران پسندد

مو از میون درد و وصل و هجرون              پسندم انچه را جانان پسندد

زمان آرام ارام می گذشت .

من و لحظه شماری های من!

در حال انتظار بازگشت او بودیم ،منتظر خبری از گیسوان یار و چشم به راه وصال هم نفس یار!

و آن روز که برگشت او شاد بود، ولی چیزی از شادیش نمی گفت. هیچ کس جرات نمی کرد از او سئوال کند ولی گاهی که اسم اقا اما زمان (عج) در بحث های بعد از سفر مکه می آمد حضرت آیت الله سیبویه(ره) امانش بریده می شد و زار و زار اشک فراق می ریخت.

شاید پیش خودش به ما می گفت:

تو مو می بینی من پیچش مو                  تو ابرو من اشارتهای ابرو

      من که دیگر کاسه صبرم لبریز شده بود سراغ یکی از علما که خیلی رابطه نزدیکی و صمیمی با آیت الله سیبویه داشت رفتم و با اسرار زیاد ، قضیه ملاقات حضرت آیت الله سیبویه با امام زمان (عج) را برایم نقل کردند که :

      آقای سیبویه با اشک نقل کردند در عرفات خدمت آقا و سیدمان حضرت حجت ابن الحسن العسکری (عج) رسیدم و یک ساعت در محضر آقا بودم ظاهرا دست آقا امام زمان را می بوسند و آقا هم پیشانی ایشان را می بوسند و حرفهای که هیچ کسی هنوز خبر ندارد به همدیگر می زنند .

برغم مدعیانی که منع عشق کنند            جمال چهره تو حجت موجه ماست

قبر مبارک مرحوم آیة الله میرزا احمد سیبویه (ره) در حرم حضرت معصومه (س) کنار قبر شهید مفتح می باشد برای شادی روحش صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

لوگوى وبلاگ

روز موعود

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh